پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 19 روز سن داره

پارسا امپراطور كوچولوي مامان و بابا

شهريور88

پنج شنبه 88/6/26 مامان از سركار اومده بود خونه و تو بغل خاله بودي داشتم باهات بازي ميكردم و تو قهقهه ميزدي كه خاله جيغ كشيد و گفت پارسا دندون درآورده اول باور نكردم خودم كه نگاه كردم مطمئن شدم مباركت باشه خوشكلم امروز به مامان اعلام كردن تا آخر شهريور خونه سازماني خالي ميشه ما ميتونيم بريم اونجا. آخرهاي ماه خونه خالي شد يك خونه دو طبقه بود كه طبقه دومش مال ما شد ولي توش افتضاح بود توي خونه رطوبت داشت به خاطر همين لوله كشيش رو روكار كرديم و توي خونه رو نقاشي كرديم به قول معروف عروسش كرديم چند روز هم صبر كرديم تا بوي رنگش بره بعد اسباب كشي كنيم. همسايه طبقه پايين كه بالا اومد و خونه رو نگاه كرد گفت باورم نميشه اين همون خونه قبلي باشه &...
31 شهريور 1388

مرداد88

اين ماه هم بدون اتفاق خاصي تموم شد تو هم هزار ماشاالله روز به روز تپل تر و خوشكل تر ميشي
31 مرداد 1388

بهمن ماه 87

روز دوشنبه 87/11/14 همراه دوستم به بيمارستان قوامين تهران رفتيم و سونوگرافي سه بعدي دادم و در واقع اين اولين عكس گل پسرم بود.
30 بهمن 1387

مهر ماه 87

توي اين ماه بعضي صبح ها حالم بد ميشد ديگه نمي تونستم تخم مرغ و ترشي رو نگاه كنم سريع حالم بد ميشد. 21 مهر ماه هم اولين جلسه كلاسم بود آخه توي دانشگاه تدريس ميكردم و اين از بيكاري بهتر بود حداقل سرگرم مي شدم.
30 مهر 1387

شهريور87

نميدونم چرا يه حسي بهم ميگفت مسافر جديدي تو راه دارم چون زياد مطمئن نبودم سه شنبه 12 شهريور تنهايي آزمايشگاه رفتم و آزمايش دادم گفتن چهارشنبه  جواب آزمايش رو ميدن. . . . . . چهارشنبه دومين روز ماه رمضان بود و من روزه بودم ساعت 11 بازهم تنهايي به آزمايشگاه رفتم و جواب آزمايش رو گرفتم يكي از دوستهام جواب آزمايش ها رو ميداد وقتي بهم تبريك گفت واقعاً شوكه شدم گفت چرا مگه مطمئن نبودي گفتم نه همين طور الكي اومدم آزمايش دادم خودمم باورم نمي شه گفت جواب آزمايش رو به متخصص زنان نشون بده نتونستم تا بعداز ظهر صبر كنم سريع پيش دكتر عمومي رفتم گفت بايد سونوگرافي بدي بعد از ظهر همراه خواهرم رفتم سونو دادم و بعد از اينكه اطمينان پيدا كردم ...
17 شهريور 1387